مسئولان و کارگزاران جمهوری اسلامی ایران، سند چشمانداز 1404 را اینگونه میبینند
مسابقهی دو
ما آن دوندهای هستیم که باید برسیم به خط پایان؛ باید برسیم به خط برد. دائم باید بدویم. اینجا شما روی پلاکارد نوشتهاید در سال 1404 ایران کشوری است توسعه یافته. دنبالهی چشمانداز این است که از کشورهای دیگر در منطقه باید از لحاظ فنآوری و چه و چه و چه جلوتر باشد. شما خیال میکنید کشورهای دیگر همینطور ایستادهاند که ما جلو برویم؟ آنها حرکت نمیکنند؟ آنها هم دارند حرکت میکنند. مسابقهی دوندگی است. مسابقهی دو است. اگر وسط راه همت من و شما سست شود، اگر امیدمان کم شود، اگر خیال کنیم که آقا، فایدهای ندارد، خب نمیرسیم. من از این بیمناکم.
سخنان رهبر انقلاب در دیدار داشنجویان استان یزد؛ دیماه 1386
قلّه
چشمانداز بالای قله است، جادهی اسفالته نیست که انسان پایش را روی گاز بگذارد و به آنجا برسد؛ نه. حرکت کردن، عزم داشتن، فشار به خود آوردن و جریان سریع و سالم خون و تغذیه آن در رگهای این کالبد بزرگ، که اسمش ملت ایران است، و حرکت به سمت قله را لازم دارد. وقتی آنجا رسیدیم، دیگر بالای قلهایم. رسیدن به بالای قله برای یک ملت هم شرف و آبروست، هم مصونیت و امنیت. آن وقت دیگر هیچکس نمیتواند به ملت ایران تعرض و گستاخی کند و جلو منافعش را بگیرد.
دیدار با استادان و دانشجویان قزوین
26/09/1382
حلقهی گمشده
دکتر محسن رضایی:از سال 1378 متوجه شدیم که سیاستهای کلان اگر منسجم نباشند، یک نوع سرگردانی و پراکندگی در برنامهریزی کشور بهوجود خواهند آورد. ما سیاستهای اقتصادی و بعد سیاستهای فرهنگی و سیاستهای اجتماعی را را ابلاغ میکنیم، اما وقتی اینها منسجم نباشند، یک نوع پراکندگی وجود دارد. در همان سال در دبیرخانهی مجمع به این نتیجه رسیدیم که باید افقی را برای آیندهی کشور ترسیم کنیم تا بر همهی سیاستها سایه بیندازد و شیرازهی اصلی سیاستهای کلان را ساماندهی کند.
وقتی این ایده را- در جلسهای که من بودم و آقا و آقای حجازی- خدمت رهبر انقلاب مطرح کردیم، بلافاصله- با وجود اینکه توضیح زیادی هم ندادیم- ایشان فرمودند: این یکی از حلقههای مفقودهی نظام جمهوری اسلامی ایران است. این «حلقهی مفقوده» تعبیر ایشان بود. حداقل بیش از ده دقیقه آقا صحبت کردند و این حرف کلیدیشان بود که اگر بتوانید آن حلقهی مفقوده را پیدا کنید، خیلی چیز خوبی است و فوقالعاده تاریخی است. اصل جرقهی کار آنجا زده شد.
کوسه
دکتر علی آقامحمدی: ژاپنیها عاشق ماهی تازهاند. اما آبهای اطراف ژاپن سالهاست ماهی تازه ندارد. برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن، قایقهای ماهیگیری، بزرگتر شدند و مسافتهای دورتری را پیمودند اما به همان میزان هم آوردن ماهی تازه بیشتر طول میکشید.
برای حل این مسئله، شرکتهای ماهیگیری فریزرهایی در قایقهاشان تعبیه کردند. فریزرها این امکان را برای قایقها و ماهیگیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانیتری را روی آب بمانند.
اما ژاپنیها تفاوت مزهی ماهی تازه و منجمد را متوجه میشدند و ماهی یخزده را دوست نداشتند. اینبار شرکتهای ماهیگیری مخزنهایی از آب در قایقها کار گذاشتند و ماهیها را در آن نگهداری کردند.ماهیها پس از کمی تقلا، آرام میشدند و حرکت نمیکردند. زنده بودند اما خسته و بیرمق. آنها روزها حرکت نمیکردند و مزهی ماهی تازه را از دست داده بودند...
شرکتهای ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایقها استفاده میکنند اما حالا آنها یک کوسهی کوچک به درون هر مخزن میاندازند!
کوسه چندتا از ماهیها را میخورد اما بیشتر ماهیها چون تلاش میکنند از دست کوسه جان سالم به در ببرند، سرزنده به مقصد میرسند و اینجوری گوشت تنشان هم لذیذ میشود.
سند چشمانداز برای ما در حکم کوسهایست که خودمان به داخل مخزن انداختهایم؛ ماهیهای درون مخزن هم مانند کشورهای منطقه هستند. ما هم یکی از آن ماهیها هستیم؛ اگر دیر بجنبیم، شاید کوسه خودمان را هم بخورد!
آهنربا
مهندس بیژن زنگنه: چشمانداز به نظر من مثل یک حوزهی مغناطیسی است. وقتی که یک مشت برادهی آهن را در یک حوزهی مغناطیسی قرار دهید، همه در حول آن مغناطیس اصلی یک جهت پیدا میکنند و یک قیافهی مشخصی میگیرند. این سند باید چنین نقشی را ایفا کند.
نفس تهیهی چشمانداز دیدگاههای متفاوت را بین نخبگان و تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور هماهنگ میکند. باید همه کار کنند. چشمانداز یعنی یک یاعلی و اینکه همه کمربندشان را محکم ببندند و شروع کنند به کار و تلاش بیشتر و خلاقیت به خرج دادن.
خانه
دکتر داوود دانشجعفری:زوج جوانی تشکیل زندگی میدهند و در پی بهترین برنامهریزی برای ادارهی زندگیشان هستند. با توجه به درآمدی که خانواده دارد، طوری برنامهریزی میکنند که بهترین استفاده را از درآمدشان ببرند و بتوانند از یک من ماست، کرهی بیشتری بگیرند. این روش برنامهریزی بر بهرهوری بیشتر از امکانات موجود مبتنی است. هرچه برنامهریزیشان دقیقتر باشد، میتوانند از برنامهی خودشان بهترین استفاده را ببرند.
بعد از پنج سال زندگی بر پایهی این نوع برنامهریزی، زوج جوان مروری بر گذشته میکنند و به این نتیجه میرسند که اگر همین طور جلو بروند، تا آخر عمر هم خانهدار نمیشوند. چهل پنجاه درصد درآمد را هم فقط برای اجاره میدهند. پس تصمیم میگیرند که خانهدار شوند. در اینجا برای زندگیشان هدف تعیین میکنند؛ هدفی که چندان شناور نیست تا بتوانند از پولشان برای سایر هزینهها بهترین استفاده را ببرند. اینجا برنامهریزی جدیدی انتخاب میکنند که بر اساس چشمانداز است.
آنها پس از بررسی به این نتیجه میرسند که با درآمدشان نمیتوانند خانه بخرند. مشورت میکنند که چه کنیم؟ میگویند شما باید کاری کنید که یک مقدار پساندازتان بیشتر شود. اگر بتوانید چند میلیون تومان تهیه کنید و در بانک مسکن بگذارید، میتوانید وام مسکن بگیرید. حساب میکنند که باید از خوراک و پوشاکمان بزنیم تا سی درصد درآمدمان را پسانداز کنیم. اما میبینند با آن سی درصد پسانداز هم به جایی نمیرسند. تصمیم میگیرند زن هم کار کند تا درآمد جدیدی ایجاد شود. بخشی از این درآمد را در بانک مسکن میگذارند و گشایشی پیدا میشود.
بعد از دو سه سال که پساندازهایشان زیاد شد، بانک مسکن سی میلیون به زن و سی میلیون هم به مرد میدهد. با آن شصت میلیون و پولهایی که پیش صاحبخانه داشتند، یک خانهی نقلی میخرند. گرچه بعد از آن هم بهخاطر زیاد بودن قسط مجبورند پنج سال دیگر باید از حقوقشان بزنند و صرفهجویی کنند، اما اینبار صاحب یک خانه هستند. با این هدفگذاری در زندگی، یک سری اقتضائات هم ایجاد میشود. تفاوت حالت اول و دوم خیلی زیاد است. در حالت اول شاید به جایی برسند و راضی هم باشند، اما در حالت دوم، لازمهی هدف این است که نیازهای مربوط را طوری تدارک ببینند که حتماً به آن هدف برسند. برنامهی اول از نوع برنامهریزی متعارف است، یعنی از امکانات موجود حداکثر بهرهبرداری را کردن اما برنامهی دوم بر اساس چشمانداز است. چشمانداز یعنی یک هدف تعیین میشود که بر اساس آن هدف باید خیلی از اهداف دیگر را جابهجا و کم و زیاد کرد تا بتوان به آن رسید.
نکتهی مهم تعیین هدف است. تعیین هدف شاید متناسب با امکانات نباشد. در مثال بالا، این زوج کارهایی کردند که قبلاً انجام نمیدادند، مثل کار کردن زن، صرفهجوییها و... قبلاً نگاهشان به زندگی این بود که با همان چیزی که دارند، بهترین زندگی را داشته باشند، اما الآن باید پنج تا ده سال صرفهجویی کنند. این تفاوت دو برنامهریزی است. در اوایل انقلاب، روشمان برنامهریزی نوع اول بود؛ برنامهریزی متعارف. اهداف گذرا مشخص میکردیم، مثل کاهش بیکاری و رشد اقتصادی. در چشماندازی که رهبر معظم انقلاب ابلاغ کردند، به مسائلی اشاره شده که در برنامههای قبلی به آن توجه نمیشد. برنامهریزی اول، متعارف بود، اما برنامهریزی دوم از نوع چشمانداز است، یعنی اهدافی را تعیین کرده که جامعه باید به آن سمت حرکت کند.